خواستگاري
پريشبا رفته بوديم با ننمون خواستگاري !
خونهء اونكه هي مي گفت بگو منو دوسم داري !
پريشبا رفته بوديم با كلي ذوق و شور و شر!
يه دستمون يه دسته گل يه دستمون شيرني تر!
تا كه رسيديم خونشون بعد سلام و خوش و بش
هنوز ما ننشسته بوديم بازجويي ها شروع شد ش !
دوماد چه كاره هست حالا؟ ماشين چي داره زير پاش؟
مدرك تحصيليش چيه ؟ چي ارث رسيده از باباش؟
ننم جواب داد : پسرم نجيبه و سر به زيره !
آخر درسشه ، داره كارداني ارشد مي گيره !
صحبت ماشين نكنين چون يه دونه واسش كمه
شركت واحد ، الانه زير بليط ِ بچه مه !
غصهء جاشم نخورين نمرده كه هنوز ننش !
يه وام مسكن ميگيريم مي ديم واسه رهن خونش !
تا ننم اين حرفارو زد اوضاع حسابي قاطي شد !
نفهميدم چرا ، ولي باباش حسابي شاكي شد !
چايي داغ و يكدفعه بالا داديم ما هورت و هورت!
بعدش هم اومديم خونه يعني كه ما شديم ديپورت !
پريشبا وقتي مي گم يعني چهار، پنج سالِ پيش
من كه هنوز مجردم اون ولي از من زده پيش!
من با يه مدركِ ليسانس شبها مي خوابم زير پل!
اون واسه بچه اش مي خونه حسني نگو ، يه دسته گل !



![]()
نظرات شما عزیزان: